گر مدعی نه ای غم جانان به جان طلب
گر مدعی نه ای غم جانان به جان طلب
گر مدعی نه ای غم جانان به جان طلب
گر مدعی نه ای غم جانان به جان طلب
گر مدعی نه ای غم جانان به جان طلب
گر مدعی نه ای غم جانان به جان طلب
گر مدعی نه ای غم جانان به جان طلب
گر مدعی نه ای غم جانان به جان طلب
گر مدعی نه ای غم جانان به جان طلب
گر مدعی نه ای غم جانان به جان طلب
گر مدعی نه ای غم جانان به جان طلب
گر مدعی نه ای غم جانان به جان طلب
گر مدعی نه ای غم جانان به جان طلب
گر مدعی نه ای غم جانان به جان طلب
گر مدعی نه ای غم جانان به جان طلب
گر مدعی نه ای غم جانان به جان طلب
گر مدعی نه ای غم جانان به جان طلب
گر مدعی نه ای غم جانان به جان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است
دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب
دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب
دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب
دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب
دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب
دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب
دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب
دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب
دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب
دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب
دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب
دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب
دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب
دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب
دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب
دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب
دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب
دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب
گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند
گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند
گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند
گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند
گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند
گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند
گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند
گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند
گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند
گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند
گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند
گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند
گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند
گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند
گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند
گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند
گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند
گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند
از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب
از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب
از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب
از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب
از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب
از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب
از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب
از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب
از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب
از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب
از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب
از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب
از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب
از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب
از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب
از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب
از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب
از نیستی در آینهٔ دل نشان طلب
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست
خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست
خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست
خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست
خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست
خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست
خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست
خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست
خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست
خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست
خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست
خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست
خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست
خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست
خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست
خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست
خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست
بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب
بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب
بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب
بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب
بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب
بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب
بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب
بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب
بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب
بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب
بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب
بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب
بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب
بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب
بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب
بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب
بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب
اقطاع این سوار ورای خرد شناس
اقطاع این سوار ورای خرد شناس
اقطاع این سوار ورای خرد شناس
اقطاع این سوار ورای خرد شناس
اقطاع این سوار ورای خرد شناس
اقطاع این سوار ورای خرد شناس
اقطاع این سوار ورای خرد شناس
اقطاع این سوار ورای خرد شناس
اقطاع این سوار ورای خرد شناس
اقطاع این سوار ورای خرد شناس
اقطاع این سوار ورای خرد شناس
اقطاع این سوار ورای خرد شناس
اقطاع این سوار ورای خرد شناس
اقطاع این سوار ورای خرد شناس
اقطاع این سوار ورای خرد شناس
اقطاع این سوار ورای خرد شناس
اقطاع این سوار ورای خرد شناس
میدان این براق برون از جهان طلب
میدان این براق برون از جهان طلب
میدان این براق برون از جهان طلب
میدان این براق برون از جهان طلب
میدان این براق برون از جهان طلب
میدان این براق برون از جهان طلب
میدان این براق برون از جهان طلب
میدان این براق برون از جهان طلب
میدان این براق برون از جهان طلب
میدان این براق برون از جهان طلب
میدان این براق برون از جهان طلب
میدان این براق برون از جهان طلب
میدان این براق برون از جهان طلب
میدان این براق برون از جهان طلب
میدان این براق برون از جهان طلب
میدان این براق برون از جهان طلب
میدان این براق برون از جهان طلب